"عـشق بازی " فقط تـوی رخـتخواب نــیست عشـق بازی میتـونه دقـیقاً اون لحظه ایی بـاشه که یـه زن با دقـت آستـین ِ مرد رو سه تا مـیزنه که تا بالای آرنــج بـیاد ... یا كه قبل بیرون رفتنش لباساشو مرتب میكنه... و یـا وقتی مـرد مـوهای زن مـورد علاقشو با دستاش میفرسته پشت گوشش ... و فـقط و فـقط یه نـگاه مـعامله مـیشه ... که به هـمون نـگاه مـیشه جـون سـپرد تـا آخـر ِ عــــــمر...
تمـام ِ عقربه ها شرط بسته انـد ! روی ِ تنهایی ِ تخت ِ "خواب های ِ" من بیـا ساعت هایمان را کوک کنیـم روی ِ پنج دقیقه مانده به گرینویچ آنوقت / صبح که شد پیدا شوم میان ِ بازوانت "تـو" میخندی "من" می بوسمت ... و کــم می شود روی ِ تمام ِ ساعت ها ...