«دوست دارم این وطن را»
جاده های پُر ز گَرد و خاکِ او را
پالکِ نا پاکِ او را
در میانِ دود و آتش
مردمِ غمناکِ او را.
دوست دارم این وطن را
سنگ او را
جنگِ او را
نامِ او را
ننگِ او را
جاده های پُر ز لای و تنگِ او را
چرس او را
بنگ او را
رهبرانِ دزد و بی فرهنگ او را
اقتصاد لنگِ او را.
دوست دارم این وطن را
کشمش و خشخاشِ او را
دیگ او را
آش او را
در فرازِ کوهساران
مردمِ بدماش او را.
دوست دارم این وطن را
توتِ او را
کُنده های ارچه و شاه توت او را
انفجارِ مرمی و باروتِ او را
مزهء کشمش پنیر و آشک و ماغوتِ او را.
دوست دارم این وطن را
«گاه» او را
«تون» او را
جنگِ «دانشگاه» و «پوهنتون» او را
پارلمانِ تنبل و بیکار و بی مضمون او را.
دوست دارم این وطن را
دوست دارم سرنوشتِ پیچ اندر پیچ او را
دوست دارم
دست های خالی اش را
دوست دارم هیچِ او را.