خیالت راحت باشد دیگر برای داشتنت پافشاری نمی کنم
نه دلتنگ صدایت می شوم و نه دلتنگ آغوشت
خیلی که دلم بگیرد گوشه ی اتاق می روم
سیگاری روشن می کنم قاب عکست را برمی دارم
و خاطراتت را دود می کنم ...
راستش را بخواهی از یک جایی به بعد آدم کم می آورد
بُهت زده می شود وقتی می بیند زمین و زمان هم
ساز جدایی را می زنند ،
از یک جایی به بعد دیگر حرف رفتن که می شود
دستش نمی لرزد ، زبانش هم به لُکنت نمی اُفتد
فقط همه چیز را به خدا می سپارد...