شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد....
فرینبده زار و فریبا بمیرد....
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آنشب
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد
شب مرگ، از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من، این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قوئی بصحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریاف بمیرد
تو دریای من بودی، آغوش وا کن
که میخواد این قوی زیبا بمیرد
دکتر مهدی حمیدی (زهره)