عکسها کوچکتر از سایز واقعیشان در این مطلب نمایش داده میشوند. با کلیک راست بر روی عکس دلخواه می توانید از این عکسها در سایز بزرگ و واقعی به عنوان والپیپر کامپیوترتان استفاده نمایید.
حجم عکسها زیاد است ،لود شدن آنها کمی بیشتر از معمول به طول می انجامد.
من متولدِ پاييزم،
فصل ِ زردی
فصل ِ بادِ وحشی
فصل ِ شاعرهای پير
فصل ِ نقاشان بی نظير
کس چه می داند!
شايدم بس دلگير!!
راستي چه کسی می گفت؟
" زندگی تر شدن پی در پی در حوضچه اکنون است "
گويا سهراب هم تر شده بود…!
من متولد پاييزم
فصل ِ دلسردی عشق
فصل ِ افتادن ِ برگ
فصل ِ تولد ِ رنگ!
و تـــو هم، متولد پاييز
تو هم ســرد!
تو هم بــاد!
من متولد پائيزم
فصل ديدن رنگ در بعد نگاه
فصل آرامش دل
فصل غوغای نگاه!
فصل خواهش
فصل سايه
فصل باران
بـــاران!
-*-*-*-*-*-*-*-
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی و گر نه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
-*-*-*-*-*-*-*-
همزاد پاییزم وقتی که برگ افتاد
وقتی طبیعت را شلاق میزد باد
من گریه می کردم اما بدون اشک
این رسم با من بود گویا که مادرزاد
یک شبنم احساس از باورم غلتید
عاشق نبودم من ، او عشق یادم داد
باشد برای عشق یک بیستون اما
فرقی نخواهد کرد در باور فرهاد
پاییز می بارد از این در و دیوار
در این سکوت سرد ، یخ میزند فریاد
-*-*-*-*-*-*-*-
پاییز آمدست که خود را ببارمت
پاییز لفظ دیگر "من دوست دارمت"
بر باد می دهم همه ی بود خویش را
یعنی تو را به دست خودت می سپارمت
باران بشو ، ببار به کاغذ ، سخن بگو
وقتی که در میان خودم می فشارمت
پایان تو رسیده گل کاغذی من
حتی اگر خاک شوم تا بکارمت
اصرار می کنی که مرا زودتر بگو
گاهی چنان سریع که جا می گذارمت
پاییز من ، عزیز غم انگیز برگریز
یک روز می رسم و تو را می بهارمت
"سید مهدی موسوی"
-*-*-*-*-*-*-*-
من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است
بی چتر حس پرسه زدن ها نگفتنی است
پاییز با تو فصل دل انگیز بوسه هاست
با تو صدای بارش باران شنیدنی است
ابری و چکه می کنی و مست می شوم
طعم لبان خیس تو الان چشیدنی است
خیسم شبیه قطره ی باران ، شبیه تو
تصویر خیس قطره ی باران کشیدنی است
این جاده با تو تا همه جا مزه می دهد
این راه ناکجای من و تو رسیدنی است
باران ببار ! بهتر از این که نمی شود
من باشم و تو باشی و باران ، چه دیدنی است !
-*-*-*-*-*-*-*-
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر ، با آن پوستين سرد نمناكش
باغ بي برگي
روز و شب تنهاست
با سكوت پاك غمناكش
ساز او باران ، سرودش باد
جامه اش شولاي عرياني ست
ور جز اينش جامه اي بايد
بافته بس شعله ي زر تا پودش باد
گو بريد ، يا نرويد ، هر چه در هر كجاكه خواهد
يا نمي خواهد
باغبانو رهگذاري نيست
باغ نوميدان
چشم در راه بهاري نيست
گر ز چشمش پرتو گرمي نمي تابد
ور به رويش برگ لبخندي نمي رويد
باغ بي برگي كه مي گويد كه زيبا نيست ؟
داستان از ميوه هاي سر به گردونساي اينك خفته در تابوت
پست خاك مي گويد
باغ بي برگي
خنده اش خوني ست اشك آميز
جاودان بر اسب يال افشان زردش مي چمد در آن
پادشاه فصلها ، پاييز
عزیزکان بخوا بید به امید فردا
-*-*-*-*-*-*-*-
از عمر همیشه حاصلم پاییز است
انگار که در آب و گلم پاییز است
در فصل غریبه ها مرا دفن نکن
تاریخ تولد دلم پاییز است !
-*-*-*-*-*-*-*-
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ
باغ و باد و پچ پچ برگ چنار از دور
پنجه های التماس هر درخت خشک
آسمان و چشمه های فواره هایش کور
عصر و از آهنگ غم سرشار
باد و قیچی های ناپیدای او در کار
هر فرو افتادن برگی پیام مرگ
باز پاییز است و آوای فرو افتادن هر برگ