حوا برای دیدن آدم فریب خورد
وقتی به جای گندم از ، یک شاخه سیب خورد
آدم به پای سیب و فریبش نشست ، مرد
وقتی که سهم بوسه اش را رقیب خورد
آمد پیام از سر خود ننگ وا کنید
آن کس حرام خورده را از خود جدا کنید
لرزید دست آدم و پای زمین شکست
یعنی مرا مقصر این ماجرا کنید
ای آدم از خطای او زخم خورده ای
از زخم بوسه های او سخت مرده ای
چشمت به راه مونسی مانده بر زمین
آخر مگر ز مونست سهم برده ای
گندم به دست رفته ای ، در دست دیگری
تا خاطرات عشق را ز سینه ات بری
تو رفته ای که بودنت ماندنی شود
اسم تو در ترانه ام خواندنی شود