دل نوشته سیگار


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 572
نویسنده : نوری
 
 
این سیگار که در دست من است
 
می سوزد و صدایش در نمی آید ؛ درست مثل خود من در دست خاطرات تو !
 
 
سیگار را باهیچ چیز عوض نمیکنم
 
برگرد ، ثابت کن دروغ میگویم !
 
 
 
سیگار بهانه‌ است ، درد میکشیم !
 
 
 
دنیا عجیب است
 
آدمها رنگارنگ ، دود سیگارها یکرنگ !
 
 
سیگارهای تلخ مرا به خوابهای شیرین بردند
 
کاش می توانستم خوابهایم را به تصویر بکشم !
 
 
دلم سیگار می خواهد ولی نه برای کشیدن
 
برای داغ کردن دستی که خوبی میکند !
 
 
 
از وقتی رفته ای ، در خانه هرج و مرج شده
 
سیگارهایم به گلدان های مظلوم شمعدانی زور میگویند !
 
 
 
وای از روزی که شریک خاطره هایت
 
یک شماره خاموش باشد و یک سیگار روشن !
 
 
 
شعرهایم مثل خاکستر سیگار می سوزند تا تو را بسازند !
 
 
 
قهوه ى درون فنجانم فردا را نشانم میدهد
 
خطوط زیر چشمم دیروز را
 
و حلقه هاى سیگارم رویایى ترین لحظات امروزم را …
 
 
 
دیروز دست هایش میان دست هایم بود
 
امروز عکسش و فردا سیگار !
 
 
 
نمیدانم من بازیچه دست سیگارم یا او بازیچه دست من !
 
مهم نیست چون این بازی برنده ندارد چون هر دو میبازیم عمر را …
 
 
 
دود سیگار با یه روح بیمار
 
عکس دونفره ی ما روی دیوار
 
دو سه روزه بیکار
 
توی خونه بیدار
 
اشکایی که میچکه روی گیتار !
 
 
 
همیشه می گویی ترک کن این سیگارهای لعنتی را
 
به تو قول می دهم که به زودی ترک کنم این خودِ لعنتی را !
 
 
 
ساکت و خیره به عکست
 
بوی سوختنی می آید !!!
 
به خودم می آیم ، لعنتـــــــــــــی …
 
آخرین سیگار هم ته گرفت !
 
 
کاش روزهای زندگیم کوتاه بود
 
به تعداد نخهای یک پاکت سیگار
 
کم است میدانم اما با عشق تو دود میشدند و بر باد می رفتند !
 
 
 
و مرگ مُردن نیست و مرگ تنها نفس نکشیدن نیست
 
من مردگان بیشماری را دیده ام که راه میرفتند ، حرف میزدند ، سیگار میکشیدند !!!
 
 
 
بعضیا تو زندگیه آدم هستن که هرچقدر اذیتت کنن
 
هرچقدر ناراحتت کنن باز آدم یادش میره
 
و دلت واسشون تنگ میشه و حتی سیگارم نمیتونه جاشونو پر کنه !
 
 
 
خیلی حالش خراب بود
 
از زمین و زمان بریده بود
 
مدام سیگار میکشید
 
رفتم تو زندگیش
 
خیلی طول نکشید که حالش خوب شد
 
تشکر کرد و رفت تو زندگی یکی دیگه !
 
حالا من سالهاست که مدام سیگار میکشم !
 
 
 
مرد را فقط مرد میفهمد و دود سیگارش
 
 
 
تو سیگـارو خاموش کن تا بت بگم
 
چطور میشه با گریه هم دود شد
 
چطور میشه با خنده هم زخم خورد
 
چطور میشه با عشق نابود شد
 
 
 
چه کسی میگوید که من هیچ ندارم ؟
 
من چیزهای با ارزشی دارم
 
حنجره ای برای بغض
 
چشمانی برای گریه
 
لبهایی برای سکوت
 
ریه هایی برای سیگار
 
دستهایی برای خالی ماندن
 
پاهایی برای نرفتن
 
شبهایی بی ستاره
 
پنجره ای به سوی کوچه بن بست و وجودی بی پاسخ
 
 
گل های مریم را در آب انداخته ام
 
کنار عکست عود روشن کرده ام
 
ته سیگار های سوخته را دور ریخته ام
 
پرنیان دیدار پوشیده ام و منتظر
 
گویی صدای پای کسی پشت دیوارها
 
مرا نوید رسیدنت می دهد
 
بیا دارم سازم را کوک می کنم
 
می خواهم ترانه ی قدم هایت را امشب بنوازم
 
 
 
نه شراب ها مست می کنند نه سیگارها نعشه
 
ولشان کن دارند به بوی تو حسودی می کنند
 
 
میدانی که تا چه اندازه از دود خاکستری سیگار بیزارم
 
اما هرگز نفهمیدی چرا گاهی پُکی به سیگار افروخته ی تو میزدم
 
 
سیگار می کشم
 
یعنی برای دیدن خورشید روز نو میل ام نمی کشد
 
سیگار میکشم
 
یعنی سکوت من از شب تاریک تر شده
 
راه عبور من از تو باریک تر شده
 
سیگار میکشم
 
یعنی نه عاشقم و نه تنها اما گسسته ام
 
سیگار میکشم
 
یعنی هنوز حس میکنم که باز راهیست سوی تو
 
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها
 
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند
 
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی
 
سیگار میکشم
 
یعنی که در تمام غزل ها من می نوشتمت
 
اما دگر نه من آنم ، نه تو سرود من
 
 
سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی
 
بی تو نشسته ام … اینجا کنار آتش سرد وجود خویش …
 
آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست…
 
سیگار زیر لب دودی غلیظ
 
ریه ام بی تقصیر است
 
دارد تاوان ندانم کاری طبقه پایینیش اش را پس میدهد
 
سیگار میکشم تا دود کنم خیال بودنش را
 
تا سیاه کم دوران زجرم را
 
زندگی بی رحم است
 
زندگی لحظه به لحظه شده است
 
زندگی شوق ندارد دیگر
 
زندگی کام …
 
زندگی کام به کام سیگار …
 
 
سیگاری هم که نیستی
 
ولی بی بهانه بوی عطرت رو دوست دارم
 
 
وقتی یه مشت کاغذ پاره میشه همه زندگیت
 
توقعی نداری که اسمشو نذاری جبر جغرافیایی
 
آره همون سیگار و چایی
 
 
من و سیگار درد ِ مشترکیم
 
از هردومان ، کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد
 
درست زمانیکه به آخر رسیدیم
 
 
در کنار تمام شعله های آتش بر پیکر سیگارهایم
 
در آغوش سرد و کشنده تنهایی…
 
با تمام قلب شکسته
 
در کنج همین اتاق تاریک ، همراه با خاطرات تمام آن هشت سال …
 
ولنتاین را جشن گرفته ایم
 
از حالا تا همیشه های بی تو
 
گل ام . . .
 
جایت خالی ست هنـــــــــوز هم
 
 
رفتی و تکلیف من با سیگارها روشن شد !
 
همین پک …
 
نه ، پک ِ بعدی شاید با این و یا ….
 
بو بکش !
 
ببین چه بوی لاشه ای از خط قبل بلند می شود
 
 
ڪـآفـﮧ…
 
شـعـر…
 
سـیگـار…
 
بـُغـض…
 
ضـَجــﮧ…
 
شـَب گـریـﮧ…
 
لـعنتـی تـو بـا چـﮧ چیـزـی فـرـآمـوش مـی شـوـی؟
 
 
من اعلام میکنم هیچ مــــردی جـز تـو
 
از مـیـان دود بـر نـمے خـیـزد
 
زمـانـے ڪـہ سیــگـار بـر لـب دارم
 
 
ابستن میشوم از غصه ای هم جنس تو
 
که ویارش سیگار است و هوس خاطرات و گاه گاهی دلداری های حافظ
 
یک شیشه  دارم و یک پاکت سیگار و هزار راه نرفته
 
یک پک و سیگار روشن شده با حسرت
 
راه میروم و مرور می کنم خاطراتم را
 
دهانم از این همه تلخی گس می شود…
 
 
عشق من!
 
این بار که از کنار من گذشتی واژه ای تلخ بگو
 
تا با آن سیگاری روشن کنم
 
و دنیا را در دود
 
به پشت میز همان کافه همیشگی برگردانم
 
شاید داخل فنجان قهوه تصویر تازه ای پیدا کنیم
 
 
سیگارم
 
را از پنجره می تکانم…
 
دنیای شما زیر سیگاری من است
 
 
سیگارم چه خوب درک می کند مرا…
 
وای که چه زیبا کام میدهد…
 
این نو عروس هر شب تنهایی هایم…
 
لباس سپیدش را تا صبح برایم می سوزاند…
 
و من تا صبح بر لبانش بوسه می زنم…
 
 
سیگار های مدام ماه
 
توی کوچه های کپک زده
 
چشم های خواب رفته اش را به انزوای دلگیر رهگذری مدام هدیه می دهد
 
و نگاه دلگیر تو زمزمه خمار خیابان می شود
 
 
آه سیگار سیگار زجر رفتنت را میکشم
 
و پاکت پاکت توی تنهایی خیابان پرت میشوم
 
 
با نفس های تو
 
من دود می شوم
 
و تو برای خودت دود میکنی
 
 
امروز بازهم سیگار کشیدم
 
آرام ، زیاد ، با احساس…
 
همه ی تورا ، همه ی آنچه که از تو با من باقی مانده بود را دود کردم
 
با همین بهمن های کوچک دوست داشتنی…
 
 
بازهم پاسخ نَـئشه ی من به این سوال مسخره :
 
مــرگ یا زندگــی ؟!
 
قطعآ مــرگ
 
 
همیشه دو نخِ آخر سیگارت رو پشت به پشت بکش
 
تا سیگارِ آخر زیاد تنهایی نکشه
 
حقیقت این زندگی همان سیگار هایی بود که خاکستر می شدند
 
و خاکسترهایی که هیچ گاه سیگار نمی شدند..
 
حماقت این زندگی همان چترهایی بود که ابلهانه در برابر روشنایی باز می کردم
 
 
همین که فهمید غم دارم آتش گرفت …
 
به خودت نگیر رفیق !
 
سیگارم را گفتم …
 
 
من برای او فقط یک نخ سیگار بودم
 
کامش را گرفت…
 
زیر پاهایش لهم کرد…
 
 
ته فنجان قهوه ام!
 
کف دستم یا پیشانی ام را ببین!
 
چیزی نمی بینی؟
 
مثلا” خطی حرفی یا چیزی که بتوان تو را به من نسبت داد؟
 
 
ای کافه چی!
 
دستور بده سیگار بیاورند
 
و مرد های هرز را دور میز من جمع کن
 
شاید غیرتی شد و برگشت
 
 
سیگار هایی که خاموش و روشن می شوند، تند تند و پشت سر هم….
 
موزیک که از اسپیکر بی جان روی میز می ریزند…
 
فنجان های خالی قهوه…
 
دفترچه های کثیف، پر شده از نقاشی، شعر، اراجیف
 
هر چه که این حافظه ی ضعیف در خود نمی گنجاند…
 
کافه گردی های هفتگی، روزانه …
 
هیچ نشود آنچه باید شود…
 
و من تنهای تنها مثل همیشه…
 
 
آخرین تصویرت روبرویم است
 
لبخندت قهوه ای است.
 
می نوشم قهوه ام را
 
و خوشحالم
 
از اینکه
 
هستی
 
 
ای قهوه چی!
 
حساب مرا هم رقم بریز
 
پرِ رنگ کن ،ملات بده ، پشت سر هم بریز
 
مستی نداشت سرکه صد ساله کسی
 
یک استکان غزل ،غزلِ تازه دم بریز
 
 
تمـــام فنجــانـهـــای قهــــوه کـــه مـــی گفتنـــد مـــا بـــه هم نمـــی رسیــم را شــکستمــ
 
و فنجـــانـــی دیگـــر خـــوردم فــالـــی دیگـــر گــرفتــم از بس قهـــوه خـــوردم
 
بـــه گمــانــم یک قرن بیـــدار بــاشم
 
کافه ای متروک .. قهوه ای تلخ .. و دود سیگارم … که میپچید ..
 
دور تنم. .. به جای حلقه بازوانت … یعنی تو نیستی …
 
 
به کافه که می آیم سیگاری روشن می کنم
 
چند پک که می زنم دیوانه وار می خندم
 
هر لب با سیگارم بی صدا درد و دل می کنم
 
سیگار زودتر به خواب می رود و من مستانه می خندم
 
سیگار بعدی…
 
 
لذت داشتن یه دوست خوب مثل نوشیدن یک فنجون قهوه زیر برفه
 
درست آدمو گرم نمیکنه ولی آدمو دلگرم میکنه
 
 
این کافه ی دنج فقط تو را کم دارد که
 
بنشینی سر میزی دو نفره و قهوه بنوشی و من طنین صدایت را زمزمه کنم…
 
مرد سیگار می کشد
 
تو دود می بینی ، او خاطره …
 
 
 
نفس میزنم و شیشه از بخار نفسم کدر میشود …
 
نقاشی میکشم و پاکش میکنم …
 
خوشم میاد و دوباره تکرار میکنم این بازی دوران کودکی را !
 
دارد برف میاید مثل همان روزها
 
اما اینجا منم با سیگاری روشن پشت پنجره تنهایی !
 
 
من عاشق نیستم
 
فقط وقتی حرف تو می شود دلم سیگار می خواهد …
 
 
اهل پنهان کاری نیستم …
 
اعتراف میکنم زمانی دل کسی را سوزانده ام
 
حالا سیگارها یکی یکی یکی مرا می سوزانند !
 
 
چند روزیست سیگار دلم را میزند
 
دیگر میلی ندارم به او
 
ولی بی انصافیست آنطور که مرا ترک کردند ترکش کنم
 
نخ به نخ همه ی روزهای ما
 
مثل سیگاری بر لب های زندگی دود می شود
 
وقتی سیگار پدر را کشیدم
 
فهمیدم او چه می کشد
 
 
سیگار را روشن میکنم و کام میگیرم
 
افکارم دود میشوند و سیگار تمام میشود
 
ته سیگار برایم میشود ته دنیا و من پرت میشوم
 
در بستر این کابوس که تو رفته ای …
 
 
نمیدانم جنس سیگارم خوب نیست یا جنس خاطراتم ؟
 
آخر بدجوری میسوزد دلم !
 
یادت عادت است
 
همین روزها ترک میکنم
 
مثل سیگار که ماهاست نخ آخریست که روشن میکنم
 
 
سیگار میسوزه ، کم میشه ولی تکرار میشه
 
من میسوزم ، کم میشم ولی دیگر تکرار نمیشم
 
 
به همان اندازه که دود سیگارم از من دورتر می شود
 
یاد تو به من نزدیکتر می شود …
 
 
بقال گفت سیگار گران شده ، ترک نمیکنی ؟
 
با خودم گفتم کاش بدانی چقدر گران تمام شد تا سیگاری شدم …
 
 
میدانم اگر روزی دیگر سیگار هم نکشم
 
از آدمای روزگارم درد میکشم
 
 
از وقتی که نیستی ، من هر روز کنج این کافه می نشینم
 
و شعر داغ می نوشم و به آدمهای صامتی نگاه میکنم
 
که تنهاییشان را با فندکی به هم تعارف می کنند …
 
 
وقتی نفهمی کی سیگارت را روشن کردی و کی کشیدی
 
و کی خاموشش کردی یعنی یک جای کار می لنگد بدجور …
 
 
تلخ ترین قصه دنیاست
 
صبح تا شب بخندی اما شب تا صبح تنهایی سیگار بکشی
 
 
تنهایـی یـعنی …
 
یـه بـغض ِ کهـنه و یـه چشـم ِ خـیس و…
 
یـه موزیک لایت و…
 
یـه فـنجون قهـوه ی ِ تـلخ…
 
و سیگار…
 
 
حالا که رفته ای
 
مرد شده ام ..
 
بسته بسته سیگار می کشم
 
تا تو را دود کنم
 
در خیال خسته ام !
 
 
جای لب هایت
 
سیگار می گذارم
 
جای خودم
 
سیگار را آتش می زنم
 
 
سیگار میکشم
 
یعنی سکوت من از شب تاریک تر شده
 
راه عبور من از تو باریک تر شده …
 
 
سیگار میکشم
 
یعنی نه عاشقم نه تنها
 
اما گسسته ام …
 
 
سیگار میکشم
 
یعنی هنوز حس میکنم که باز راهیست سوی تو …
 
از پشت ویرانه های تخیل ، از پشت قصه ها …
 
از دوردست نگاه کودکان ، وقتی که می دوند
 
سوی شکوه و طراوت یک لحظه زندگی …
 
 
سیگار میکشم
 
یعنی که در تمام غزل ها من می نوشتمت ، اما دگر نه من آنم
 
نه تو سرود من سیگار های من ، تنها رفیق لحظه سردی که می روی بی تو نشسته ام …
 
اینجا کنار آتش سرد وجود خویش … آتش کشیدی و اکنون خاکسترم به جاست …
 
 
رو پاکت سیگار نوشته :
 
Smoking seriously harms you and others around you
 
حالا خودم به جهنم
 
تو یه نفر around me پیدا کن
 
که بشه به خاطرش سیگار نکشید
 
هـِـی ر ِفیق !
 
دُنیای ِ ما اَندازه ی هم نیست . . مـَن، عـــاشق ِ سیگار وُ گیتارم.
 
مَـن، روز ها تا ظــُـهر می خوابم
 
مَـن، هر شَب وُ تا صُــبـح بیدارم
 
مَن، خیلی وَقتا ساکتم وُ سَـردَم
 
وقتی که میرم تـــو خودم
 
شاید پاییـــز ِ ســــال ِ بَـــعـد برگــَـــردم . .
 
 
قلبم زیر سیگاری تو بود
 
بدجور سوزوندیش
 
 
سیگارشو روشن کرد
 
گفتم: این روزا خیلی تو فکری
 
گفت:می کشی؟
 
گفتم: نه با دود میونه ی خوبی ندارم
 
گفت: می خوام برگردم
 
گفتم: به کجا؟ ازکجا؟
 
گفت: به خودم. چیزی نگفتم،
 
گفت:این مدت خیلی درگیر بودم ،ازخیلی چیزها غافل بودم
 
گفتم: درگیرچی؟ غافل از چی؟
 
به دود سیگارش خیره شد
 
و گفت: درگیر عشق غافل از زندگی
 
حالت فیلسوفانه ای به خودم گرفتم و
 
گفتم: به قول یه رفیق زندگی چیزی جزعشق نیست…
 
بدون اینکه به من نگاه کنه آروم گفت:
 
احتمالا رفیقمون تا حالا عاشق نشده بود
 
راستی سیگار می کشی؟
 
 
سیگار با اینکه می دونه اخر زیر پا له میشه
 
با این حال تا اخر به پات می سوزه
 
 
هوای تو از دود سیگارم هم مضر تر است
 
دود سیگار به سرفه ام می اندازد هوای تو به گریه
 
 
رفت و اثارش پا برجاست
 
یه قهوه سرد
 
یه سیگار خیس
 
یه قاب کج شده
 
گلدون های ترک خورده
 
قلب شکسته
 
روح دریده شده
 
مطمئنم عوامل پشت پرده دست داشته اند…
 
خودت اینجوری نبودی
 
 
وقتی دلت شکست تنها و بی هدف
 
شب پرسه می زنی از هر کدوم طرف
 
روزای خوبتو انکار می کنی
 
این واقعیتو تکرار می کنی
 
اطرافیانتو از دست می دیو
 
افسرده میشیو از دست می ریو
 
دور خودت همش دیوار می کشی
 
افسوس می خوری سیگار می کشی
 
 
زندگی ام همچو سازم کوک نیست
 
صدایش به دل نمی شیند هرج و مرجی بیش نیست
 
اما سیگارم مطربیس
 
می نوازد
 
می رقصد
 
می میرد
 
 
پر رنگ ترین خیالت را به غلیظ ترین پک سیگار می سپارم
 
این بدرقه ی خاطرات توست
 
یادم تو را فراموش … نه نمی کند…
 
اشک های من
 
پشت سر تمام خاطراتت
 
بازنده من…
 
 
کودکانه ام  از بوی دود سیگار پدربزرگم نفرتم می شد
 
سال ها که گذشت در تک تک لحظه ها ٬
 
خوب حس کردم درد بزرگ شدن را
 
سیگار دوایش بود
 
 
نبودی
 
با سیگارم تنهایی پر می کردم
 
گذشت
 
امروز قرار بود که بیایی
 
اما کلاغی از سوی تو آتشی برایم آورد
 
گفت : روشن کن! بکش! که او دیگر نمی آید
 
 
دلت روآتش زدی و خودت رو دربند کاغذی کردی
 
که وقتی آتیش می گیره دود کنی؟
 
 
این روزها میلی به سیگار کشیدن ندارم
 
کمی برایم ناز کن …
 
 
خمیازه های کشدار سیگار پشت سیگار
 
شب گوشه ای به ناچار سیگار پشت سیگار
 
این روح خسته هر شب جان کندنش غریزی است
 
لعنت به این خود آزار سیگار پشت سیگار


مطالب مرتبط با این پست :

بهترین ها از دنیای دف نوازي و موسيقي سنتي، دنياي هنر و هنرمندان

شما از 1 تا 20 چه نمره ای به وبسایت میدهید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پلاک 10 و آدرس plak10.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

 






RSS

Powered By
loxblog.Com