بر شنهای داغ ساحل نوشتم که ترا دوست دارم
ولی افسوس که موجهای تلخ دریا آن را شست و برد
بر ابرهای سپید آسمان حک کردم که ترا دوست دارم
ولی افسوس که ابرها از هم کناره گرفتند
به کبوترهای عشق و خسته گفتم که ترا دوست دارم
ولی صد افسوس که کبوترها پر گرفتند و بسوی آسمان پر کشیدند
به گلهای وحشی و رنگارنگ گفتم که ترا دوست دارم
ولی افسوس که گلبرگهایش پرپر شد و به زمین ریخت
ولی ای تنها کسی که دوستت دارم حالا که میخواهی بروی برو
برو ولی هرگز نگاه مکن و نبین که دیدگانی خسته و عاشق غبار پاهایت را میبیند
برو هرگز پشت سرت را نگاه نکن ولی بدان که همیشه ترا دوست دارم و می پرستم
عشق جاودانه من زنده ام بخاطر روزی که باز گردی هرچند دیر