بعضی وقت ها یکی عاشق میشه....
عاشق تر از تمام عاشق ها....با احساس تر از تمام با احساس ها......
ولی نمیتونه عشقش رو نشون بده...
توی همچین زمان هایی اون فرد مجبور میشه با عشقش بی احترامی کنه...
دلایل بی خود بیاره و بگه نمیتونیم باهم باشیم...
با وجود این که از ته دل دوس داره در کناره اون باشه و پیش اون نفس بکشه...
گاهی وقتا یه عاشق خودش رو عصبی..بی احساس..و مغرور نشون میده...
گاهی وقتا دوس داره به عشقش بگه دوست دارم ولی زبونش این کلمه رو فراموش میکنه....
گاهی توی دل یه عاشق آتیش بزرگی روشنه....ولی خودش رو شاد نشون میده....
لب هاش میخنده ولی چشمهاش....همیشه ناراحت هستند.....
گاهی وقتی که یه عاشق از ته دل میخنده یهویی خنده از روی لباش محو میشه و یه بغضی گلوش رو میگیره....
و تنها راه برای غایم گردن بغضش سرفه کردنه...(مثل این که سرما خوردم)...
قبول نکردن پیشنهاد کسی که خیلی دوستش داری برای یک انسان خیلی سخته...
اما گاهی آدما مجبور میشن...
هیچوقت از روی حرف های آدما درموردشون قضاوت نکنین....
حرف های یک عاشقی که کناره عشقش ولی باید از پیشش بره هیچوقت حرف دلش نیست....!!!!!