دراینجا:
در این دشت تنها
کسی نیست تا دانۀ دوستی را...
بکارد به باغ دل من ..................... دریغا!
در اینجا..............
در اینجا که خوشید امید مرده
گل سرخ شادی افسرده
کسی نسیت تا گردِ غم را
زداید ز آئینه پاک قلبم.......................... دریغا!
در اینجا................
در این گور خاموش هستی
گرفته جهان رنگ پستی
کسی نیست تا می به زهره رساند
مرور وفا را..........
بگوش الی ناشکیبا رساند............ دریغا!
در اینجا...............
که جز غم نباشد
بغیر از سرشکی و ماتم نباشد
کسی نیست تا بر سر من
کشد دستی از مهر و یاری................ دریغا!
در اینجا..........
در این دشت کوچک
در این شهر زیبای تاریک
دگر نیست از او نشانی
دگر در دلم مردهِ شور جوانی............. دریغا!
در اینجا کسی نیست دیگر که دستم بگیرد...
بچشمم بخندد........... ز قهرم بگرید....
دگر نیست چشمی بدان مهربانی
در اینجا.............
کسی نیست تا بخشدم زندگانی
بر آن لحظهای خوش جاودانی دریغا دریغا دریغا!!!!!!!!