زيبا ترين پاييزِ من، تسليم مي شم با نگات
من بغض مي بينم فقط از لابه لاي خنده هات
وقتي سكوت مي كنم دارم به گريه مي رسم
تقصير دستاي تو شد حالا اگه دلواپسم
از دِي ماه ِ لعنتي دلگـــير تر از بهمنم
وقتي كه از اين خاطره بوي تورو مي ده تنم
حالا بلور اشك تو رو باروني من خيسه
درست وقتي كه قلب من توي ثانيه وايميسه
من از تاريكي چشمات به شب ستاره بخشيدم و
از غرور لبخندت رنگ سادگي و ديدم
قسم به چشمايي كه فرياد درد منو مي خوند
به روزي كه صداي بغض هميشه حبس دل مي موند
تو فصل پنجم از شعر شروع تلخ شاعر شو
تو طوفاني ترين روزا حريم امن ساحل شو
براي قلبي كه آرامشش نگاه چشماته
شبيه يه شعر تازه از رو قنوت دستاته
واسه مردي كه توو فرداش به چشماي تو دل مي بست
يه شبگردي كه توو روزم پي دستاي تو مي گشت
تو تصوير يه عشقي كه تو غربت روبه روم بازه
منم اون مرد تنهايي كه به دستات مي بازه
همين كه شوق بودن هست تو پستوي يه ويرونه
كه بوي دوستت دارم دوباره پر شه توو خونه
زيبا ترين پاييزِ من، تسليم مي شم با نگات
من بغض مي بينم فقط از لابه لاي خنده هات
وقتي سكوت مي كنم دارم به گريه مي رسم
تقصير دستاي تو شد حالا اگه دلواپسم
از دِي ماه ِ لعنتي دلگـــير تر از بهمنم
وقتي كه از اين خاطره بوي تورو مي ده تنم