عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ :
بازدید : 549
نویسنده : نوری

عکس عاشقانه آغوش

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند

که یکی از آنها ازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .

شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند.

یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :

درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم،

من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کن .

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت

و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت….

در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت:

درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم،

من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود .

بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت

و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .

سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا

ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است .

تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند .

آن ها مدتی به هم خیره شدند

و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند

کیسه هایشان را زمین گذاشتند

و یکدیگر را در آغوش گرفتند .




مطالب مرتبط با این پست :

بهترین ها از دنیای دف نوازي و موسيقي سنتي، دنياي هنر و هنرمندان

شما از 1 تا 20 چه نمره ای به وبسایت میدهید؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پلاک 10 و آدرس plak10.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

 






RSS

Powered By
loxblog.Com